GOD IS THE BEST DESIGNER

دانشوری و دانشمحوری، اصل نخست حرفهایگری
طراحی تنها یک واژه نیست؛ چیدمان نیست؛ خوشسلیقگی نیست؛ طراحی، فرم نیست؛ طراحی، دغدغهی بهتر کردن سبک زندگی انسانهاست. طراحی، عملکرد است؛ مهمترین شاخصهایست که در بستر زندگیمان جاری است و گاهی از تأثیر عملکردی آن بیخبریم. طراحی، بهطور غیرمستقیم (و حتی گاهی مستقیم) بر رفتار و کردار همهی مردم اثر میگذارد؛ از طراحی یک محصول کاربردی تا طراحی داخلی یک خانه، یک دفتر کار و یا هر مکان قابل استفادهی دیگر! رفتارهای روزمرهی ما متأثر از شیوهی طراحی محیطیست که در آن زیست میکنیم. تجربهی زیستهی ما ارتباط عمیقی با اجزاء اطرافمان دارد و این مقولهی مهم را گاهی نمیدانیم. و این نادانستگی موجب اشتباهات بسیاری در شیوهی زندگیمان میشود.
نادانستگی درد نهادینهشدهی این روزها در جامعهمان است که با درمان فاصلهی بعیدی دارد. آنچه زیر لوای مؤسسات و آموزشگاهها به هنرجویان و علاقمندان این حوزه میآموزند، شوربختانه تنها لایهی رویی و مبتذلی از دانش تخصصیست. موضوع آموزش در کشور اپیدمی شده. سرمایههای کلانی به سمت آموزش کشیده شدهاند اما خروجی آن، اقل دغدغهی صاحبان اینگونه آموزشگاههاست. دانشجو به دنبال دانش میگردد؛ برای به دست آوردنش وقت و انرژی و پول خود را هزینه میکند اما آنچه به دست میآورد، بیتعارف به هیچ کار او نمیآید. زیرا که در سطح باقی مانده است. تا زمانی که در هر حوزهای عمیق نشویم و تا موقعی که به ادراک عمق یک دانش، یک حرفه وارد نشده باشیم، آنچه به دست آوردهایم، پشیزی نمیارزد؛ نه به دانشجو چیزی اضافه شده است و نه به جامعه ارزشی افزوده است. ارزش، دُرّ گرانسنگیست که در همهمه و شلوغی بازار این روزها گم شده است. برای ارزشآفرینی باید متمایز بود. و تمایز از شیوهی جهانبینی طراح نشأت میگیرد.
یک طراح پیش از اینکه به سبک و دهه و سدهی تاریخ هنر بیندیشد، باید انسان بودن را بداند. باید جامعهی خود، فرهنگ جامعهی خود و همسایگان خود را بشناسد. باید بتواند با اطراف خود ارتباط انسانی برقرار کند و برای ایجاد و توسعهی این ارتباط نبازمند یک نخ تسبیح است تا پیوسته و آهسته همهی عناصر حوالی خود را به یکدیگر متصل بسازد. مادامی که طراح، خود را در بند سبک بداند و میان سنت و مدرنیته معلق بماند، جهان را دُگم و پوسیده مییابد. جهان از سبک عبور کردهست. طراحی امروز از بندها رهاست؛ بیقید است و آزاد.
برای خلق یک تجربهی ناب باید آوانگارد بود و از مرزهای خطکشیشده گذر کرد.
مخاطب امروز به واسطهی اینترنت و فضای مجازی، جهان را رصد میکند و مدام در حال دیدن و شناختن است. کشف میکند و برای رسیدن به آن به دنبال طراحان خلاق میگردد. آیا ما گزینهی مناسبی برای مخاطب امروز هستیم؟ با تأکید بر این نکته که؛ طراح خلاق، ایدههای خود را از پینترست و گوگل دانلود نمیکند!
آیا هستیم؟ با خودمان صادق باشیم؛
چرا سینما، نقاشی، عکاسی، ادبیات و بسیاری از هنرهای دیگرمان، هنرمندان مؤلف را به خود دیدهاند اما در حوزهی طراحی داخلی و یا طراحی محصول، نتوانستهایم مؤلف و مؤثر باشیم؟
درد بیدرمان جامعهی طراحیمان، فقدان و فقر دانش است…
به امید روزی که دانشوری و دانشمحوری، اصل نخست حرفهایگری باشد!